کلاب موویز

موضوع سریال دو جوانی است که بوسیله ی مادرهاشون با هم آشنا شدند تا یک زندگی شاد و خوشبخت با هم تشکیل بدهند. در این سریال شاهد خانواده ای بزرگ و پر جمعیت و ماجراهای این انسان های خونگرم خواهیم بود…

زندگی شاد علی و دوستانش به خودی خود یک شبه تغییر می کند. آنها چیزی جز شبی طولانی از رازها و تردیدها ندارند. وقتی باور می کنند که عدالت نصیبشان نمی شود، معجزه ای رخ می دهد. معجزه ای به آنها تقدیم شد از...

یه زن چقدر می‌تونه یه مرد رو دوست داشته باشه؟… زندگی “الیف” که ده ساله داره با دروغ سپری می‌شه، با یه خبر از این رو به اون رو می‌شه. وقتی راه این زنِ جوان و ناچار به شکلی غیر منتظره به تاجر ثروتمند “فرات” برخورد می‌کنه، اوضاع پیچیده‌تر هم می‌شه!… نمی‌شه فهمید؛ شاید هم دردهایی که فکر می‌کنی طاقت تحمل کردنشون رو نداری، بزرگ‌ترین هدیه باشند…

تولگا بازیگری جوانه که شهرت بسیاری داره ولی باز هم راضی نیست؛ آسیا متصدی یکی از مراکز خریده، مشغول به تحصیل توی دانشگاهه و رویاهای خودش رو داره. وقتی مسیر این دو جوان که دیدگاهشون به زندگی در حد سیاه و سفید باهم متفاوته، تصادفاً به هم می‌رسه، مسلماً دو دنیای متفاوت باهم برخورد می‌کنند. در حالی که آسیا ناگهان خودش رو در دنیایی می‌بینه که هیچوقت کنجکاوش نبوده، عشقِ دخترها، تولگا، تاوان اینکه آسیا رو دست کم گرفته رو بدجوری پس میده…

وقتی اطلس تو سال‌های دبیرستانش مورد زورگویی همسن و سال‌هاش قرار می‌گیره همراه با مادرش شهرشون رو ترک می‌کنه. سال‌ها بعد به عنوان معلم ریاضی به مدرسه‌ای که خودش توش درس میخونده برمیگرده…

افسون در روستایی در غازی عینتاب بعنوان متخصص پوست کار میکنه و همراه پدرش تو یه خونه باغ شاد و خوشبخت زندگی میکنه تا این که از مادرش پروین که 21 سال پیش اونا رو ترک کرده و دیگه هم خبری ازش نشده خبری میرسه. پروین که یه جراح معروف زیبایی در استانبوله، پسری به نام امیر رو به عنوان راننده اش دنبال دخترش میفرسته تا برای آخرین بار اونو ببینه. ولی وقتی به استانبول میره میبینه اینا همش دروغه ولی بعد از ماجراهایی اونجا موندگار میشه و زندگیش به کل عوض میشه…

زینب دختری قوی، باهوش و خودساخته است که تجارت خونوادگیشون رو مدیریت میکنه و چون پدر و مادرش رو وقتی بچه بوده از دست داده، پدربزرگ و مادربزرگش حساسیت زیادی روش دارن و مدام در تلاش هستن که زینب زودتر ازدواج کنه و صاحب خونواده بشه؛ از طرفی جوانمرد که در یه محله پایین شهری همراه مادر و خواهرش زندگی میکنه هم تقریبا شرایط مشابهی داره و مادرش مدام در تلاش برای زن گرفتن برای اونه …

دنیز و سارپ که از شکست خوردن در روابطشون خسته شدن، آخرین چاره رو تو کتاب‌هایی که توصیه‌هایی برای روابط دارن پیدا می‌کنن. اونا که سعی دارن همو بشناسن تو هر قرارشون گاهی میخندن، گاهی لحظات احساسی‌ای رو تجربه میکنن، گاهی هم میبینن میون بعضی ماجراهای عجیب هستن.

فرید، یکی از سه پسر به‌دردنخورِ خانواده‌ای سنتی، فرد دختربازی است که کازانووا را پاتوق خود کرده است. با پول پدرش زندگی را به خوش‌گذرانی می‌گذراند. تا اینکه گیر می‌افتد… زهرا، زن جوانی است که مجبور به ترک دانشکده پزشکی شده، به عنوان گارسون در شیرینی‌فروشی کار می‌کند و زندگی معمولی‌ای دارد. تا زمانی که فرصت بازگشت به دانشکده را پیدا می‌کند… زهرا و فرید که دو مسیر کاملاً متفاوت از هم دارند، برای اهداف مشترکشان مجبور به طی کردن مسیری یکسان می‌شوند. امّا انسان با سرنوشت خود در جاده‌ای رو در رو می‌شود که اغلب از آن دوری می‌کند. در حالی که فرید فکر می‌کند با بازی‌ای که همراه زهرا وارد آن شده، خانواده‌اش را فریب می‌دهد غافل از این است که بازی واقعی در واقع علیه او در حال انجام است…

ارشان کونری، تهیه کننده مشهور سینمای شهوانی، پس از آزادی از زندان در اوایل دهه هشتاد، تصمیم به ساخت فیلم هایی در ژانرهای مختلف میگیرد و دوستانش از صنعت فیلم را دور هم جمع میکند و شروع به ساخت یک فیلم رادیکال میکنند…