کلاب موویز

کوزگون و دیلا بچه های دو تا دوست پلیس هستن که پدر دیلا به پدر کوزگون خیانت میکند و پدر کوزگون بخاطر اون به زندان میافته و کشته میشه و کوزگون و دیلا هم که دوست بودن از هم دور میافتن. کوزگون بعد از سال ها با یک هویت دیگه برای گرفتن انتقام پدرش برمیگردد و دیلا که یک وکیل موفق شده است به او کمک میکند…

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

داستان عشق یک مرد یتیم فقیر به نام ماراز اومر و یک زن فقیر به نام سیلان را روایت می کند. دو جوان که برای ازدواج برنامه ریزی می کنند، قصد کار و کسب درآمد دارند. اومر در کارگاه ساخت و ساز در قارص کار می کند. جیلان با تمیز کردن پول در می آورد...

مسیرهای دو مادری که رویاها و زندگی‌شان با یکدیگر متفاوت است، پس از سال‌ها اتفاقات غیرمنتظره‌ای را رقم می‌زند.

جم و ریحان قرار بود صاحب بچه ها ی سه قلو بشن و درست روز تولد جم این بچه ها بدنیا اومدن ولی یکیشون موقع تولد میمیره. درست همون روز یه بچه تازه متولد شده رو که در حیاط مسجد ترک شده بود به بیمارستان میارن و جم تصمیم میگیره اونو به جای بچشون که مرده بود بزرگ کنه. الان اون بچه ها بزرگ شدن و هرکدوم زندگی خودشون رو دارن ولی سریال مدام بین گذشته و زمان حال در گردشه…

سریال گلوله داستان عشق و مجادله ای است که بازپرس اورهان آتماجا و روزنامه نگار مصمم و نترس لیلا دوریم با هم در راه تامین عدالت میکنند. این سریال به دهه ی هفتاد میلادی برمیگردد…

کمال وردار همراه همسرش ریحان و پسر دو ساله اش زندگی شاد و خوبی داشت و با هم تولد دو سالگی پسرش رو جشن گرفته بودن ولی کمال مجبور میشه برای انجام کاری به کارخونه ای که صاحبش بود بره و اونجا بخاطر آتیش سوزی که شده بود حادثه ای براش رخ میده و به کما میره. دکتر ها مطمئن بودن که کمال از لحاظ طبّی مُرده محسوب میشه ولی بعد از ده سال کمال از کما بیرون میاد ولی دیگه هیچ چیز مثل سابق نیست… توجه : وورگون معنی های متفاوتی داره، عاشق دلباخته، تصاحب ناعادلانه، زخمی و .. ولی بخاطر اینکه شخصیت اصلی از کما بیرون میاد و میبینه که دوستش زن و زندگیش و حتی پسرش رو تصاحب کرده این اسم رو مناسب دیدیم وگرنه هر اسم دیگه ای هم روش گذاشته بشه، مثل عاشق زخمی، دلباخته، ضربه و … درسته و در حقیقت اسم فیلم ایهام داره ولی در فارسی کلمه ای نداریم که تمامی این معانی رو در بر بگیره

در داستان شهر کلندر که به پرورش گل و تولید اسانس شهرت دارد، وقایع گذشته، رازها یکی یکی آشکار می شود، در حالی که در شهر هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود.

داستان زندگی دو خانواده ی استانبولی که یکی فقیر و دیگری ثروتمند است و ...

یاسمین و برادرش مراد که مشکل شنوایی دارد در بهزیستی بزرگ شده اند. بعد از 18 سالگی یاسمین با وجود قبولی در رشته حقوق برای جراحی برادرش مجبور به کار کردن میشود. او در یک شرکت تدارکات مشغول به کار است. جم ینیلمز دستیار مدیر اجرایی یک شرکت بزرگ میباشد که به دلیل اختلاف خانوادگی با برادرش آردا تنها زندگی میکند. یاسمین در پی پیدا کردن پول برای جراحی برادرش درگیر دردسرها و حوادثی ناگوار میشود. دست سرنوشت جم و یاسمن رو به یک سمت و سو میشکاند و…