کلاب موویز

ما بالی برای پرواز نداریم و بجاش رویاهایی داریم و بعضی از واقعیت ها از رویاها هم با ارزشترن مارال دختری با آرزوهای بزرگ هست که در یه شرکت بزرگ مشغول به کار هستش . مارال در بخش بوفه این شرکت بزرگ کاره می کنه . پسر صاحب شرکت که در خارج از کشور تحصیل کرده عاشق مارال میشه ولی مارال عاشق پسری میشه که در همون شرکت و در بخش شکلات سازی مشغول به کاره . و این پسر کسی نیست جزء سارپ ، مارال با آرزوهای خودش به زندگیش ادامه میده و رویای مدیر شدن رو در سر داره ولی سارپ با گذشته ی خودش زندگی می کنه و یه پسر خود جوش و فعال و البته کمی طغیان گر ، سارپ نیز از مارال خوشش میاد ولی...

قهرمان داستان، ایلول، توسط پدر ناتنی اش کمال، آنتاگونیست، شکنجه جسمی و روحی می شود.

ماجرا از اونجایی شروع میشه که عمر برای از سر وا کردن دختری که زن عموش براش در نظر گرفته بود وانمود کرد دفنه دوست دخترشه و بوسیدش. زن عموی عمر که میخواست به هرقیمتی برای عمر زن بگیره سراغ دفنه میره و بهش پیشنهاد میده که در ازای پول خوبی شش ماه عشق عمر بشه. از طرفی برادر دفنه گیر تو دردسر میافته و طلبکاراش میگن اگه طلبشو ندین برادرتو میکشیم و …

کنان گورهان که همه به اسم بابا کنان میشناسنش به خاطر دفاع کردن از حق مظلوما برای ۱۰ سال میوفته توی زندان بعد از ازاد شدنش میفهمه که پسراش خیلی عوض شدن و اصلا راه اونو پیش نگرفتن بعد از ۱۰ سال برای کمک به کسی که حقش خورده شده میره همون پسره به دستور یه نفر دیگه ۲ تا گلوله بهش میزنه و بابا کنان میوفتا بیمارستان پسراش هم حالا دنبالشن که پیداش کنن و انتقام بگیرن..

آسیه که دختری فقیر است و رویاهای بزرگی دارد، با هویت دوست دختر چتین که پس از چاقو زدن به دوست پسرش توسط او کشته شده شروع به زندگی می کند و زندگی ثروتمندی دارد.

دختری سخت کوش و پسری بی پروا.. با وجود تفاوت های عمده، سرنوشت از سوی دیگر نقشه های دیگری برای آنها دارد.

یک هنرمند جوان خود را موظف می بیند که داستان عشق خود را برای پنهان کردن یک راز خانوادگی قربانی کند.

آیلین که با یکتا هارمانلی، جراح معروف و موفقی که در دوران دانشجویی با او آشنا شده بود ازدواج کرد، به محض بیدار شدن از این رویای جادویی، خود را در میان یک کابوس می بیند.

بازگشت به خانه داستان پینار و خانواده اش را به تصویر می کشد. او دختری از خانواده ای بسیار ثروتمند و اصیل و تنها وارث پدرش بود. بعد از تولد دخترش مدیریت تمام کارهای شرکت را به همسرش واگذار کرد و خود به نگهداری و تربیت فرزندش پرداخته بود. اما او به یکباره متوجه می شود که همسرش با بهترین دوستش رابطه ای مخفیانه دارد. او در هنگام بحثی که به دلیل این رابطه میان او و همسرش به وجود آمد ، آسیب دیده و گویی کشته می شود. فرشاد همسر پینار با کمک دوستانش سعی بر نابودی جسد می کند. آنها سعی کردند که جسد را به همراه همراه اتومبیلش از پرتگاه به دریا بیندازند…

داستان دو غریبه (باتو و کومسال) که از ازمیر به استانبول می‌رسند تا به دنبال خوشبختی باشند.