کلاب موویز

این فیلم داستان خانواده‌ای را نقل می‌کند که اعضای آن متشکل از قاتل‌های اجاره‌ای هستند و برای یک سازمان تروریستی در سطح جهانی کار می‌کنند ولی در نتیجه‌ی یک سری اشتباهاتی که انجام می‌دهند لو می‌روند و دیگر چاره‌ای جز فرار از سازمان تروریستی که دنبالشان افتاده نخواهند داشت…

احمد که بخاطر حاجی اوفلو هم اعتبار و هم پولش رو از دست داده بود، دوباره دنبال راه‌های رئیس شدن می‌گشت که در همان زمان پیمانکار ثروتمندی به اسم ادریس، نور را برای پسرش شعبان خواستگاری کرد و احمد هم برای نجات خودش فورا قبول کرد. قدیر و اوفلو وقتی از این ماجرا خبردار شدند تصمیم گرفتند که نور را فراری دهند…

این فیلم ماجراهای خنده‌داری که بین کاندیدهای ریاست یک باشگاه فوتبال محلی به اسم دوعان‌اسپورت شکل می‌گیرد را به تصویر می‌کشد…

جوشکون یک مرد جوان است که رویایش کمدین شدن است. زندگی جوشکون که با فروش غیرقانونی فیلم خرج خودش را در می‌آورد، بعد از روبرو شدنش با آیلا، بزرگترین عشق زندگیش، به کلی عوض می‌شود…

خاکستر روی زندگی زنی ثروتمند و متأهل متمرکز می‌شود که عاشق یک نجّار مرموز می‌شود. زندگی این زن با خواندن رمانی که هنوز چاپ نشده است حال و هوای دیگری پیدا می‌کند و دنبال صاحب رمان می‌افتد و در نهایت خود را داخل یک عشق ممنوعه و خطرناک پیدا می‌کند…

دو خانم میانسال نقشه می‌کشند نوه‌هایشان “صحرا” و “دنیز” که از کودکی به هم علاقه‌مند بودند، دوباره یکدیگر را ببینند و احساسات قدیمی میانشان تازه شود…

داستان بولوت و مژده را روایت می کند که ناگهان خود را در یک پرونده قتل می بینند. طولی نکشید که آن دو متوجه می شوند که در زمان نامزدی قتلی انجام شده است، بنابراین پلیس به دنبال آنها است. بولوت و مژده تصمیم می گیرند که قتل را با روش خود حل کنند تا بی گناهی خود را ثابت کنند.

آخرین تماس برای استانبول: این درام عاشقانه، درباره یک ملاقات شانسی در فرودگاه است. دو زن و مرد متاهل به طور اتفاقی شبی فراموش نشدنی، پر از هیجان، میل و وسوسه را در شهر نیویورک تجربه می‌کنند.

بیهتر که یه خانم جوانِ تشنه‌ی دوست داشته شدن بود، عدنان ضیاگیل را که یک مرد ثروتمند و محترم ولی از لحاظ سنّی بزرگتر از او بود را برای خلاصی از شرّ مردهایی که مادرش به او قالب میکرد، انتخاب کرد اما زمان زیادی نگذشت که متوجه شد میزان توجه شوهرش به او، راضیش نمی‌کند. بیهتر با بهلول، عضو جوان و خوشتیپ خانواده ضیاگیل، وارد یک رابطه ممنوعه شد و برای این عشق حتی مرگ را هم به جان خرید…

باریش و افسون در یک دانشگاه باهم درس میخوانند و این مورد شروع داستان عشق بزرگ آنهاست. باریش که دانشجوی معماری است و به عنوان تفریح ، موسیقی کار میکنه ، شخصیتی داره که از لذت بردن از زندگی خوشش میاد . وقتی افسون را برای اولین بار میبینه ، داخل احساسی که تا حالا اصلا تجربش نکرده خودش رو رها میکنه . عشق که همیشه به طور مماس عبور میکرده این بار باریش رو گرفتار خودش میکنه . این دختر که طعم عشق رو بهش میچشونه ، کیه ؟ دوست داره به طریقی به این دختر که حتی اسمش رو هم نمیدونه اما عاشقش شده ، دست پیدا بکنه و موفق هم میشه اما … پیدا کردن افسون و دست پیدا کردن بهش حله اما ، لازمه که افسون رو که در ذهنش چیزی به جز اینکه دانشگاه رو با رتبه بالا تموم کنه و در آمریکا ادامه تحصیل بده نیست ، به این عشق متقاعد کند . باریش که خوش تیپ ، باهوش و صمیمی است ، در نهایت موفق به انجام اینکار هم میشه . فوسون رو عاشق خودش میکنه و ازدواج میکنن . همه چیز مثل همونی است که در قصه ها اتفاق میفته . تا اینکه یک روز قصه خراب میشه …